شهدا
رضايت نامه رو گذاشت جلوي مادرش .
گفت چه امضا بكني چه نكني ، من ميرم …
اما اگر امضا نكني من خيالم راحت نيست
شايد هم جنازه ام پيدا نشه …
در دل مادر آشوبي به پا شد
رضايت نامه را امضا كرد
پسر از شدت شوق سر به سر مادرش ميذاشت
- جنازه ام را كه آوردند ، يك وقت خودت را گم نكني
بيهوش نشي هااا
چادرت هم محكم بگير …
—————————————————————————
تو چه با غيرت نگران چادر مادرت بودي
و مردان شهر ما چه راحت چادر و روسري از سر زنانشان برداشتند
شهدا شرمنده ايم …
آخرین نظرات